زمانی که دوره مدرسه راهنمایی بودم دوستان افغانستانی زیادی توی مدرسه ما بود حدود ۳۰ نفری بودن فکر میکنم. ۲ نفر توی کلاس ما بود
اون موقع زندگی برای ما ایرانیا نسبت الان اینقدر سخت نبود و بالاخره ثبات بیشتری داشتیم و ما هم بچه بودیم شاید اینقدر درکی از سختی نداشتیم .
اون زمان چند وقت بود زمزمه پذیرش پناهندگان توسط استرالیا شده بود و افغان ها و حتی ایرانیا با قایق و هر جور بود خودشون رو میرسوندن به استرالیا و پناهندگی میگرفتن و حالا شاید هم بعضیاشون از طرف سازمان ملل با هواپیما برده شدن دقیق یادم نیست . خلاصه
یک روز یادمه ناظم اومد به همه گفت بیاید صف بگیرید زنگ دوم بود تقریبا اخرای سال هم بود گفت که چند نفر از بچه های افغان فکر کنم ۷ نفری شون با خانواده قراره دیگه برن استرالیا و دیگه نمیان مدرسه و دیگه این روز آخرشون هست. خلاصه یکی شون هم به نمایندگی از همه شون اومد سر صف شعری خوند و یه تشکر و این صحبتا و رفتن واقعا خوشحال بودن خیلیا ازشون میپرسیدن که چی شد دیگه میرید برای همیشه و... این صحبتا
از اون زمان ۱۱ سال حدودا گذشته اگه سالم رسیده باشن استرالیا فکر میکنم الان زندگی خیلی خوب و با آرامشی و به چیزایی که میخوان رسیدن و افتخار میکنن به این تصمیمشون
خیلی خوشحالم براشون و الان درک میکنم چه کار درست و خوبی انجام دادن البته خانواده هاشون چه تصمیم خوبی گرفتن .
هر وقت یادشون میوفتم واقعا حس خوبی داره چیزی که تو ذهنمه آدمایی رو دیدم که انجامش دادن و من درکی اصلا نداشتم از این کار اون ها .
درس امروز: اگر فرصتی برای پیشرفت براتون فراهم شد از تجربه های دیگران استفاده کنید و زود انجامش بدین چون فرصت ها همیشه باقی نمی مونن .